- توماس ادیسون
-----
مهربانى را از کودکى آموختم که در نقاشى خود خورشید را سیاه می کشید تا پدرش زیر آفتاب نسوزد.
-----
درسقوط هم می توان باشکوه، سهمگین و پرصلابت بود...
این را آبشار می گفت.
-----
می دونی چرا آدم وقتی بزرگ می شه به جای مداد با خودکار می نویسه؟
برای این که یاد بگیره هر اشتباهی پاک نمی شه.
-----
وقتی انسان ببری را بکشد، نامش را تمرین مردانگی می گذارند. ولی وقتی ببری انسان را بدرد، نام این کار را توحش و آدمخواری می نهند. تفاوت جنایت و عدالت هم در قاموس بشر از این بیشتر نیست.
- برناردشاو
-----
یک هیزم شکن وقتی خسته می شه که تبرش کند بشه، نه این که هیزمش زیاد باشه.
تبر ما انسان ها باور هامونه، نه آرزو هامون.
-----
باراول که دیدمش توکوچه بودیه لباس گل گلی تنش بودباموهای خرمایی اومدطرفم وگفت؛داداشی میای باهم بازی کنیم؟بیادیگه ازچشای نازش التماس میبارید خیلی کوچیک بودم امادلم لرزید!همون یه نگاه اول عاشقش شدم،سه سال ازش بزرگتربودم قبول کردموباهاش بازی کردم!آخرش گفت:توبهترین داداش دنیایی!سالهاگذشت هروزخودم مدرسه میبردمش!هروزبه عشق دیدنش بیدارمیشدم،امااون همیشه میگفت؛توبهترین داداش دنیایی!داغون شدم که عشقم منوداداش صدامیزنه!گذشت وگذشت،شب عروسیش خودم راهیش کردم ماشین خودم ماشین عروسش بودخودم رانندش بودم!خودم اشکاشوپاک کردم باچشمای گریون بازم گفت؛توبهترین داداش دنیایی!
آثار خارق العاده ساخته شده با گل و گیاه
آقای جناب ...
آقای
جناب ... !
گهگاهی
زن
قصه ات را
بانویِ
من
صدا
کن !
گاهی با عجله
اسمت را که میگوید
آرام بگو
جانم ؟
بعد می بینی چه با شرم می گوید
جانت بی بلا باد
گاهی بی هیچ دلیلی برایش
شکلات بخر
کنارش بنشین و تماشا کن
بانویی را که ذوق می کند
از همان شکلاتی که باور کن
شیرینش بیشتر بخاطرِ
دستانِ توست
آقای جناب ... !
بیا یک رازِ زنانه را برایت فاش کنم :
دخترها بیشتر از هرچیز
سادگی را دوست دارند
یک سادگی پر از
شوق هایِ کوچک و رنگی
همین ... !
مي جويمت تورا...
مي جويمت تورا
در آرزوي آن كه بيابم تورا
كه من
در جست و جوي عشق
در اشتياق لحظه زيباي يك سلام
وامانده ام به خويش
گويا كسي
ويران نموده آن پل زيباي بين ما
من مانده اين طرف باور عبور
تو سمت ديگر احساس عاشقي
پل نيست بين ما
اما صداي تو ، مي آيدم به گوش
مي خواني ام به خويش
در جست و جوي تو
اينك رها زمن
مي خوانمت ،
نه آن چنان كه در اين واژه هاي گنگ
مي جويمت
به خواهشي كه فروريزد از نگاه
مي سازم اين پل زيبا به دست خويش
ازتكه تكه آن خاطرات ناب
با خشت خشت مانده از آن مهر
بي شمار
هيهات از آن كه جدايي ميان ما
من باشم و تو باشي و دوري ميان ما ؟
هرگز چنين مباد
آغاز مي كنم دوباره بيايم كنار تو
زيبا پلي براي عبور از تمام خويش
و آن كه رسيدن آن سوي اشتياق
مشتاق كن مرا
به طلب اين نگاه خيس
پل مي شود نگاه تو
آن دست مهربان
تا بگذرم ز خويش
آغوش را بگشايي ؛ رسيده ام من
مي رسم دوباره همان سو ،
كه سمت توست
آلبرت کوچولو....
آلبرت کوچولو فقط شش سال داشت، اما با همین سن کم هم می دانست که برای تحقق آرزوهایش باید دعا کند. یعنی این را پدر و مادرش به او گفته بودند: "آلبرت مگه دوست نداری ما برات اسباب بازی بخریم؟ مگه هر روز از مادرت نمی خوای که برات آبنبات و شکلات بخره؟ خب پسرم ما که پول نداریم! پس دعا کن که خدا به ما انقدر پول بده که بتونیم برای تو هر چی دوست داری بخریم."
اینگونه بود که آلبرت هر شب موقع خواب دست های کوچکش را به سوی آسمان دراز می کرد و می گفت: "... خدایا به پدر و مادر من پول زیاد بده تا هر چی من دوست دارم برایم بخرند."
و انگار راست گفته اند که خدا دعای بچه ها را زودتر مستجاب می کند؛ یک ماه نشده بود که پدر آلبرت در کارخانه به سمت سرکارگر منصوب و حقوقش دو برابر شد. مادرش آنجلا هم که برای کمک خرج زندگیشان با ماشین بافندگی پلیور و کاپشن می بافت، یک مرتبه کارش گرفت.
هر دوی آنها به قولی که به پسرشان داده بودند عمل کردند و هر روز برایش اسباب بازی و شکلات می خریدند و ...
اما آلبرت کوچولو یک ناراحتی بزرگ پیدا کرده بود، پدر و مادرش صبح تا شب با هم دعوا می کردند، کاری که قبلا هرگز به یاد نداشت.
یک روز آلبرت دلیل آن را از پدربزرگش پرسید که پدربزرگ گفت: "آدم ها وقتی پولدار می شن ... عشق رو فراموش می کنن!
یک ماه نشد که مشتریان آنجلا پلیور ها را برگرداندند و بازار کساد شد. پدر هم به خاطر برگشتن سرکارگر قبلی، به کار سابقش مشغول شد.
زن و شوهر مدام از هم سوال می کردند که چرا؟ آنها خبر نداشتند که آلبرت کوچولو دیگر نه شکلات می خواست و نه اسباب بازی، او حالا دعایش را عوض کرده بود.
خدا....
خداحافظ....
خداحافظ ای چشمه روشنایی
خداحافظ ای قربت و آشنایی
خداحافظ ای قصه ناتمامم
خداحافظ ای روح خواب و خیالم

خداحافظ ای خواب شیرین مــن
خداحافظ ای عشق دیرین من
خداحافظ ای سربـــه سر زندگی
خداحافظ ای دین و آیین مـــن

خداحافظ ای شادی لحظه هایم
خداحافظ ای مهربان خیالم
خدا حافظ ای راز پنهان قلبم
خداحافظ ای شادمانی هر دم
خداحافظ ای اشک جاری ز چشمم
خداحافظ ای عشق پاک سرشتم

خداحافظ خداحافظ ، عزیزِ مهربانِ من
تو ای تنها ستاره در تمامِ کهکشانِ من
خداحافظ خداحافظ سرآغازِ کتابِ من
تو ای مرموزِ راز آلود ، سوالِ بی جوابِ من

خداحافظ ای ناله های شبانه
خداحافظ ای عاشق بی بهانه
خداحافظ ای شور عشق و جدایی
خداحافظ ای لحظه ی آشنایی

خداحافظ خداحافظ ، ای عشقِ جاوِدانِ من
همیشه همدم و همراز ، تو ماهِ آسمانِ من
خداحافظ خداحافظ سیَه چشمِ سیه گیسو
تو که قلبِ مرا کردی به سحرِ چشمِ خود جادو

خداحافظ ای شوکت بودنـــــــــم
خداحافظ ای مهر زرین مـــن
خداحافظ ای خنده و گریــــــه ام
خداحافظ ای سوگ دیرین مـن

خداحافظ خداحافظ ، تو ای زیباتر از رویا
خداحافظ خداحافظ ، تو ای آبی تر از دریا
خداحافظ خداحافظ ، تو ای جاری مثالِ رود
خداحافظ خداحافظ ، همیشه تا ابد بدرود

خداحافظ ای اشک شبهای هجـــر
خداحافظ ای رخنه در دین من
خداحافظ ای بیم و امیـــــــد دل
خداحافظ ای وهم رنگین مــــن

خداحافظ ای ناشر دفتر درد
خداحافظ ای دوری ام در دلت سرد
خداحافظ ای صاحب این دل من
تو را می سپارم به این خالق تن

خداحافظ ای ماه شب های تارم
خداحافظ ای درد جانسوز جانم
خداحافظ ای عشق روزای خوبم
خداحافظ ای شور و شوق حضورم
؟؟؟؟؟
چشم چپش نابینا شده…به خاطر تومور چشمی بدخیم دکترا گفتن باید آب زیر
چشمشو بکشیم و الّا میزنه به مغزش و زبونم لال میکشتش امّا اگه آب زیر
چشمشُ بکشن فاتحه ی صورتش خونده میشه …
رفقا،خواهرا،برادرا عاجزانه ازتون خواهش میکنم واسه شفای این طفل معصوم دعا کنید…به
قرآن راه دوری نمیره ممنون میشم اگه “هـــمــــتـــــون”بازنشر كنيد تاافراد بیشتری دعا کنن
واسش...

خداييش دعا كنيد بچه ها و بزاريد تو وبتون بعد چند وقت اگه خواستيد پاكش كنيد خيلي خودخواهي اگه به خاطر اينكه به وبلاگامون ربطي نداره يا غمگينه يا قشنگ نيست نزاريمش و يه بچه ۲ ساله رو از دعاهاي بقيه محروم كنيد شايد خدا دعا هامون رو براورده كنه و زندگي يه ادم متحول بشه خواهــــــــــــــــــــــــــــش مي كنم ازتون دوستاي مهربونم هم دعا كنيد هم بزاريد
خواهـــــــــــــــــش
اختلال هاي رواني (1)
اختلال هاي روانشناختي چيستند ؟
اختلال هاي رواني ، رفتارها يا فرآيندهاي ذهني هستند كه با انواع مختلف ناراحتي يا عملكرد معيوب ارتباط دارند .با اين حال آن ها پاسخ هاي قابل پيش بيني به رويداد هاي خاص نيستند .به عنوان مثال برخي از اختلال هاي رواني با اضطراب مشخص مي شوند اما افراد بسياري اكنون مضطرب هستند بدون اين كه بيمار رواني محسوب شوند . اضطراب قبل از قرار ملاقات مهم يا شب قبل از امتحان مناسب است اما اضطراب هنگام وارد شدن به آسانسور مناسب نيست . همچنين مقداري اضطراب قبل از مصاحبه شغلي ، عادي است و اين احساس كه قلب شما آن چنان مي زند كه انگار مي خواهد از سينه شما بيرون بزند و بعد اجتناب كردن از مصاحبه عادي نيست .
ملاك هايي براي تعيين كردن رفتار نابهنجار
1- غير عادي بودن : رفتارهاي مرتبط با اختلال هاي رواني ممكن است غير عادي باشند اما رفتار يا فرآيندهاي ذهني نامتداول به خودي خود نا بهنجار نيستند .فقط يك نفر صاحب ركورد سريع ترين دونده يا شناگر است اين فرد با شما تفاوت دارد اما نابهنجار نيست .
2- ادراك يا تعبير معيوب واقعيت : در خيلي از جوامع الهام گرفتن از عقايد مذهبي به هنجار است اما اعتقاد داشتن به اين كه خداوند با شما صحبت مي كند نا بهنجار است . شنيدن صداها و ديدن چيزها توهمات محسوب مي شود و همچنين افكار گزند و آسيب مانند اعتقاد داشتن به اين كه ماموران مافيا يا پليس مي خواهند شما را دستگير كنند علايم اختلال محسوب مي شوند ( البته در صورتي كه آن ها واقعا در تعقيب شما نباشند) .
3- ناراحتي شخصي قابل ملاحظه : اضطراب ، ترس ، افسردگي و حالت هاي روان شناختي ديگر منابع ناراحتي شخصي هستند و ناراحتي شخصي خيلي زياد با در نظرگرفتن موقعيت زندگي فرد ممكن است نابهنجار محسوب شود .
4- رفتار خود شكن : رفتار يا فرآيند ذهني كه به جاي خوشحالي و خشنودي به فلاكت شخصي منجر مي شوند ممكن است از اختلالات رواني خبر دهند . مشروب خواري مزمن يا انواع ديگر سوء مصرف مواد كه سلمت فرد و زندگي شغلي و خانوادگي او را مختل مي كنند نابهنجار محسوب مي شوند .
5- خطرناك بودن : رفتار يا فرآيندهاي ذهني كه براي خود فرد يا ديگران مخاطره آميز هستند . افرادي كه تهديد به خودكشي مي كنند يا دست به خودكشي مي زنند يا افرادي كه ديگران را تهديد يا به آن ها حمله مي كنند نا بهنجار محسوب مي شوند .اما بايد موقعيت را در نظر داشت ، رفتار تبهكارانه ممكن است خطرناك باشد اما لزوما حاصل ذهن نابهنجار نيست .رفتار پرخاشگرانه ي كنترل شده در ورزش ها ممكن است با قرادادهاي سودمند تقويت شود اما تشخيص اختلال رواني در مورد آن داده نمي شود .
6- قابل قبول نبودن اجتماعي در فرهنگي خاص : وقتي كه مي خواهيم قضاوت كنيم كه آيا الگوي رفتاري بهنجار است يا نه بايد زمينه فرهنگي را در نظر داشته باشيم . رفتاري كه در يك فرهنگ قابل قبول است امكان دارد در فرهنگي ديگر نابهنجار محسوب شود .
انواع اختلال هاي رواني :
اختلالات رواني از اختلال هاي نسبتا ملايم تا اختلال هاي شديدتر و مزمن مانند اسكيزوفرني و اختلاي دو قطبي گسترش دارند . از جمله اختلال هاي ملايم مي توان به اختلال سازگاري اشاره كرد . اين اختلال واكنشي ناسازگارانه به عامل استرس زاي مشخص است و با مشكلات تحصيلي ، شغلي يا اجتماعي توصيف مي شود كه از مشكلاتي كه معمولا توسط اين عامل استرس زا ايجاد مي شوند فراتر هستند . در صورتي كه فرد ياد بگيرد با عامل استرس زا كنار بيايد يا چنانچه اين عامل رفع شود پاسخ ناسازگارانه مي تواند برطرف شود . اگر يك رابطه عاشقانه خاتمه يابد و شما نتوانيد فكرخود را روي درس هايتان متمركز كنيد ممكن است براي اختلال سازگاري مناسب باشيد . ترك كردن خانه براي اولين بار جهت رفتن به دانشگاه در شهري ديگر يك عامل استرس زاست . احساس هاي زودگذر تنهايي و افسردگي خفيف به خاطر جداشدن از خانواده و دوستان يا اضطراب درمورد انجام دادن موفقيت آميز تكاليف درسي و پيدا كردن دوستان جديد سازگاري هاي طبيعي با چنين عامل استرس زايي هستند اما در صورتي كه شسكايت هاي هيجاني فرد از سطح مورد انتظلر فراتر روند يا چنانچه توانايي عمل كردن او مختل شده باشد تشخيص اختلال سازگاري موجه است . براي مثال اگر دانشجويي كه دور از خانواده است در دانشگاه از تعامل هاي اجتماعي خودداري كند يا در خارج شدن از بستر يا حضور در كلاس ها مشكل داشته باشد اين واكنش سازگاري ممكن است بيش از حد بوده و اين تشخيص را موجه مي سازد . اما بين واكنش مورد انتظار و اختلال سازگاري مرزهاي دقيقي وجود ندارد .
اين بحث ادامه دارد ...

















زندگي بايد كرد ، گاه با يك گل سرخ ، گاه با يك دل تنگ ، گاه بايد روييد در پس اين باران ، گاه بايد خنديد در غمي بي پايان ، زندگي باور مي خواهد آن هم از جنس اميد كه اگر سختي به تو يك سيلي زد يك اميد قلبي به تو مي گويد كه خدا هست هنوز...